نتیجه سیستم ربوی بانکها و عدم اجرای عدالت مالیاتی

ذهنش پر است از افکاری مشوش و گم. نمی‌داند که به کدام مشکل فکر کند و برایش چاره بیندیشد؟ به مالیات فکر کند یا حق بیمه‌ی کارگران یا اقساط بانک که عقب افتاده بودند؟ از هر طرف در فشار بود. اگر تولیدی را توقیف می‌کردند؛ نمی‌دانست چگونه می‌ٔخواهد به چشمان ناامید کارگرانش که نان شبشان از این راه تامین میشد نگاه کند. 

مثل هر بار که به این قضایا فکر می‌کند، اشکهایش گونه‌هایش را نوازش می‌‌دهد. روزی که این واحد تولیدی را تاسیس می‌کرد هرگز فکر نمی‌کرد که قرار است اینگونه در منگنه و فشار باشد. او با امید و آرزو این مکان را تاسیس کرده بود و حالا…اینجا برایش فقط یادآور مشکلاتی بود که روی هم تلنبار شده بودند و حتی نمی‌دانست به کدامشان فکر کند. 

همه‌ی مشکلات یکطرف و سود کلان بانک‌ها یک طرف. سود بانک و جریمه دیرکرد بیشتر از همه به او فشار میآورد. اصلا شاید اگر سود وام ها انقدر زیاد نبود مشکل تا این حد عمق نمی‌گرفت. 

تصمیم گرفته بود تولیدی را بفروشد. شاید فرد دیگری با سرمایه بیشتر می‌توانست اینجا را دوباره راه بیاندازد، بدون اینکه امید کارگران ناامید شود. با اینکه برای آجر به آجر اینجا زحمت کشیده بود و حالا فروش فوری‌اش، آن هم زیر قیمت برایش دشوار بود؛ اما چاره دیگری نداشت. چاره‌ی دیگری برایش نگذاشته بودند!

نویسنده
یاسر عرب نژاد
جهت اطلاعات بیشتر یا مشاوره، با ما در تماس باشید:
به اشتراک بگذارید
نویسنده

پاسخ‌ها