همسر هیلدا یک افسر درجهدار ارشد نیرو هوایی انگلستان بود. یک روز صبح که در مرخصی بود، برای درستکردن چای به آشپزخانه رفت. کلید اصلی برق را در جعبه کنترل روشن کرد و… همان لحظه جان باخت؛ او دچار برقگرفتگی شده بود.
هیلدا مطمئن بود که اداره برق در مرگ شوهرش مقصر است. تصمیم گرفت این موضوع را در دادگاه پیگیری کند و از اداره برق شکایت کند و به همین خاطر به دونالد که یک وکیل دادگستری بود مراجعه کرد. هیلدا با دونالد قرارداد منعقد کرد تا به وکالت از او دعوای علیه اداره برق را مطرح و پیگیری کند.
اما پس از گذشت مدتی، هیلدا از دونالد شکایت کرد! دلیل این شکایت این بود که دونالد، دعوای او را در زمان مناسب مطرح نکرده بود. او آنقدر در طرح دعوا تعلل کرده بود که طبق قوانین انگلستان، پرونده مشمول مرور زمان شد و دیگر امکان طرح دعوای هیلدا وجود نداشت. (به زبان ساده، «مرور زمان طرح دعوا» به این معناست که بعد از گذشت مدت زمان مشخصی، دیگر نمیتوان یک دعوا یا شکایت را در دادگاه مطرح کرد. مثلا در ایران مرور زمان طرح شکایت در جرایم قابل گذشت، مانند توهین، اصولا یکسال از پس از وقوع جرم است و پس از گذشت یک سال شاکی دیگر نمیتواند از مجرم شکایت کیفری کند.)
هیلدا ادعا کرد که به دلیل سهلانگاری دونالد، فرصتی باارزش را از دست داده است. دادگاه به نفع هیلدا رأی داد و دونالد را به پرداخت غرامت محکوم کرد، زیرا معتقد بود که با این کار، شانس دادخواهی از هیلدا گرفته شده است.
هرچند دونالد دفاع کرد که احتمال پیروزی هیلدا در دعوا با اداره برق و اثبات تقصیر بسیار بعید بوده است اما دادگاه اعلام کرد که دونالد اجازه داده پرونده به دلیل مرور زمان از دست برود. اینکه هیچ تلاشی حتی برای حفظ پرونده انجام نشده، غیر قابل قبول است؛ حتی اگر واقعا محکوم کردن اداره برق غیر ممکن بوده باشد.
طبق قوانین ایران اما، وکیل دادگستری فقط زمانی مسئول جبران خسارت وارده به موکل است که ضرر وارد شده به موکل، مستقیماً ناشی از اشتباه یا کوتاهی وکیل باشد. به عبارت ساده، باید نشان داد که خسارت وارد شده به موکل نتیجه مستقیم عملکرد نادرست وکیل بوده است و موکل باید ثابت کند که اگر وکیل به تکلیف خود عمل میکرد حکم به نفع او صادر میشد. در غیر در این صورت هر چند وکیل مرتکب تخلف انتظامی شده، ولی مسئول جبران خسارت وارده به موکل نخواهد بود.
پس هیلدا اگر در ایران بود باید ثابت میکرد که در دعوا با اداره برق قطعا برنده میشد. و صرف از دست دادن شانس برای محکوم کردن دونالد کافی نبود.
از دست دادن شانس و امکان جبران خسارتی که از آن ناشی میشود، یکی از مسائل مهم در مسئله جبران خسارت است. با این حال، در بسیاری از کشورهای جهان، تحولات اجتماعی و اقتصادی باعث شده است که شانس به عنوان یک ارزش حقوقی پذیرفته شود. برای مثال، دیوان عالی فرانسه در خصوص مسئولیت وکیل دادگستری از دست دادن شانس را همانند از دست دادن یک فرصت ارزشمند میبیند و خسارت وارد شده را بر اساس منفعت احتمالی که فرد میتوانست به دست آورد، قابل جبران میداند. دیوان عالی فرانسه در رایی اعلام کرد که کوتاهی وکیل در پیگیری دعوای موکل به عنوان از دست دادن شانس پیروزی در نظر گرفته میشود و خسارت ناشی از آن را قابل جبران دانست.
با این حال، این استدلال که در همه موارد، از دست دادن شانس همانند از دست دادن یک فرصت ارزشمند در نظر گرفته شود، صحیح به نظر نمیرسد. زیرا خسارت ناشی از شانس به عبارتی خسارت ناشی از عدمالنفع است که در نظام حقوقی فرانسه در شرایط خاص مورد پذیرش قرار گرفته است. در واقع، در نظام حقوقی فرانسه، از دست دادن شانس یا فرصت (perte de chance) به عنوان یکی از انواع خسارات قابل جبران در شرایط خاص پذیرفته شده است. این پذیرش به دلیل این واقعیت است که شانس، اگرچه احتمالی است، اما در برخی موارد میتواند ارزش قابل توجهی داشته باشد که از دست دادن آن منجر به زیان واقعی شود. به عنوان مثال، در مواردی که فرصت به دست آوردن یک نتیجه مثبت وجود داشته باشد، از دست دادن آن فرصت به دلیل کوتاهی یا خطای شخصی میتواند منجر به مطالبه خسارت گردد.
نظر شما چیست؟ صرف از دست دادن شانس را برای جبران خسارت کافی میدانید؟ یا فکر میکنید باید ثابت شود که رسیدن به نتیجه مطلوب فراتر از شانس و قطعی بوده است؟
منابع:
Thomas Kadner Graziano, Andrew Tettenborn, Christopher Booth, Mo Comparative Tort Law_ Cases, Materials, and Exercises (2018, Routledge) libgen.li
شایگان، اسماعیل. ۱۳۹۵. «مسئولیت مدنی وکیل دادگستری در یک موضوع ازدستدادن شانس در رویه دیوان عالی کشور فرانسه.»
عباسلو، بختیار. ۱۳۹۷. مسئولیت مدنی (با نگرش تطبیقی)، تهران: میزان