داستان من وقتی شکل گرفت که دوستان تقاضای تعریف یک خاطره ی کاری کردند.
بنظرم کاری سخت می آمد!
اینکه خاطره ای بگویم که علاوه بر اینکه جذاب باشد شنونده را نیز به ادامه مشتاق کند، و شاید درنهایت به پاسخ پرسشهای نهفته اش منتهی شود.
نفر به نفر اشخاصی که هرروزه به خاطر بخشودگی سود و یا محاسبه سود وخسارت یا جریمه تماس میگرفتند و خواهان مشاوره با وکیل بانکی بودند را مجسم کردم.
صحبت هایشان، دردو دل و گاها گله هایی از سر پریشانی و ناراحتی!
ضربه ی فرود آمده بر روح مخاطبانم چنان کاری و زخم بوجود آمده چنان عمیق بود که من در برابر آنان دیگر یک شنونده ی درد نبودم.
بخودم که آمدم تبدیل به یکی شده بودم از جنس خودشان!
آمیخته ای از رنج و حقوق پایمال شده، بدنبال استحقاق حق ورساندن فریاد به گوش آنکه دادشان را بستاند.
به اینجا که رسیدم دیدم کار من به عنوان اولین رده و ستونی که دربرابر حل معضلات بانکی با مخاطب بانکی در تماس است هر روز و ساعتش خاطره هست!
هر یک نفر تسهیلات گیرنده و ضربه خورده از قوانین بانکی با دنیایی از مشکلات مالی و معنوی ناشی از تضییع حق به من میرسند و مرا بنوعی شریک در دنیای خودشان میکنند،
من به پهنای ایران ، درد وغصه را تجربه کردم.
از دهلران گرفته تا سیستان
از نور تا هرمزگان
و از تایباد تا ارومیه……..
من روزها و شبهای زیادی را با اندیشه ی غم آنها شریک بودم.
بیاد آوردم زنی جوان و بی پناه از شهرستانی کویری که سرپناه و تنها داراییش را در مزایده ای نابرابر ازدست داده بود و هربار با چشمانی نگران و صدایی لرزان بازگرداندن سرپناهش را مطالبه میکرد و امید داشت ما صدا و فریاد فرو خورده ی او باشیم.
یا دیگری از خطه ی سبز شمال ، یک کارآفرین برتر که روزی قدرت وکار دردستانش معجزه میکرد ،حال اسیر خسارتی شده بود که روح وجانش را به ورطه ی نابودی میکشاند.
به سان آن زن جوان و آن کارآفرین مانده از کار بسیارند در دفترچه ی خاطرات من که هرکدام یک گوشه از ایران با فریادهایی فروخورده خدارا بداد می طلبند.
وچه خوشبختم که اینک خدمتگزاری هستم کوچک برای رساندن صدای این زخم خوردگان .
وچه مسرورم که احقاق حق پایمال شده ی آنان شریکم.
و فریاد میزنم که شما تنها نیستید هرکجای این سرا که باشید.